۱۳۸۸ آذر ۲۴, سه‌شنبه

جنبش سبز و دمکراسی مستقیم


شش ماه از اعلام نتيجه انتخابات و خيزش عمومي درمقابل آنچه كه تجسم راي مردم عنوان شد مي ‌گذرد. شواهد اجتماعي و سياسي ايران و نیز گزارش هایی که جسته و گریخته ازدرون مراجع عالی تصمیم گیری نظام به بیرون درز می یابد حاكي ازآن است كه حكومتگران نه تنها از سركوب معترضين و پنهان ساختن وسعت وعمق اعتراضات مردم ناتوان مانده اند، بلكه نتوانسته اند درك صحيحي از ماهيت جنبش ونيروي پيشبرنده ي آن داشته باشند. ازیک سودرعرصه ستیزتبلیغاتی كارنامه مردود بنگاه خبرپراكني سردارضرغامي و مرور سياهه اي كه ازكليد خوردن پروژه ترانه موسوي تا سناريوي سعيده پورآقايي به منظورزدودن آثارانتشار اخبار شکنجه و تجاوز در زندان ها وازچشم بستن به حضور سه ميليوني تظاهرات 25خرداد تا چشم گشودن به صحنه هاي كات شده 16 آذر درراستای نادیده گرفتن خواست ملت و خبرسازی های موازی وانحرافی امتداد می یابد، حكايت فهرستي ازناتواني های رژیم درلاپوشاني و وارونه سازي حقايق اجتماعي است.

آ‌ن سوي تر نیز تلاش هاي بي فرجام و مكررنهادهاي سركوب دربازداشت ومحاكمه هاي نمايشي ازچهرهاي سرشناس احزاب گرفته تا كنشگران جنبش هاي اجتماعي به خيال متوقف ساختن قطار اين جنبش به روشني بر نشناختن چيستي جنبش و هزيمت در سركوبي آن دلالت دارد.
درك اين حقيقت دشوار نيست كه جنبش سبز هم به لحاظ متدولوژی مبارزه و هم مدل دمكراسي تجربه نويني را فراروي ملت ایران و دیگر ملتهای جهان قرار داده است. اگرچه تا كنون درزمينه مشي و ماهیت حركت « انقلاب آرام» سخن ها گفته شد اما آنچه كه شايد بدان چندان پرداخته نشد توجه به اين مهم است كه اين جنبش الگوي دمكراسي مستقيم را بطورروزآمد و كارايي دردستوركارخود دارد.

دمكراسي مستقيم كامل ترين شكل دمكراسي است كه به موجب آن همه افراد ملت درتعيين سرنوشت سياسي خود مشاركت دارند. گرچه نخستين باراين شيوه در«دولت شهر» آتن به منصه ظهوردرآمده بود. اما به مروربه دلیل كثرت جمعيت كشورها ديگر چنين امكاني فراهم نگردید تا آحاد ملت در مكاني گرد هم آمده و به تصويب قوانين وتعيين سرنوشت سياسي خود همت گمارند. به گونه اي كه درغالب کشورهای دمکراتیک جهان امروز دمکراسی نمایندگی(پارلمانی) جایگزین آن گردیده وتنها درکشوری چون سوییس برخی کانتون ها هنوز به آن ملتزمند.البته ناگفته نماند امروزه درکشورهای بسیاری نیزدرموارد خاص ومسايل كلان اقدام به همه پرسي می نمایند که خود شمه ای ازدمکراسی مستقیم است.

جنبش سبز ایران به مثابه نخستین جنبش های اجتماعی قرن بیست و یکم به نوزایی وبازآفرینی این تجربه بشری دست زده واین دستاورد را به سان الگویی برای ملت های گرفتار درچنبره اقتدارگرایی قرارداده تا به مدد بهره گیری گسترده ازفناوري هاي نوين درعرصه دنياي سايبرووجود سايت هاي اجتماعي نظيرفيس بوك باردیگر آگورايي را خلق كنند تا همه شهروندان یک کشور درهرجای دنیا که باشند بتوانند با يكديگربه گفتگو و تبادل انديشه بپردازند با این تفاوت که نه تنها محدودیت های دولت شهرآتن نظیرعدم مشارکت بردگان وزنان دربه کرسی نشاندن آرا دراین حرکت مطرح نیست بلکه زنان ازپیشروان این تحول اجتماعی اند. اینگونه است که باید این حرکت مردم ايران را به معنای آفرینش سازمان یابی نوینی دانست که براساس آن رهبري جمعي مسیرملت را رهنمون گشته و درواقع دمكراسي مستقيم احیا شود.

با این تصویراجتماعی است که می توان پی برد چرا درزمانی که رهبران نمادین جنبش نیز به دلیل تنگناهای موجود ساختارحاکم یا هردلیل دیگر امکان نمی یابند که مسیرروشنی را درکوران حوادث ترسیم کنند این رهبری جمعی است که راه را می نماید. اگردست وپای رهبران نمادین دراعلام شعارهای ساختارشکن بسته باشد مردم ضمن حفظ حرمت کسانیکه دربرابر استبداد قد علم می کنند و درکنار شعارهایی نظیر یاحسین میرحسین - شعارملت ما دین ازسیاست جدا را نیز برای روشن کردن مسیرآینده فریاد می کنند چرا که این خواست و اراده ملت است که ازراهکاردمکراسی مستقیم و رهبری جمعی برآمده و ازهمین روی است که تلقی شکست ناپذیری جنبش را می توان قرین به صحت دانست. چرا که تک تک شهروندان احساس می کنند درتمام فرایند سیاسی درترسیم سرنوشت آینده خود سهیم اند واثروپیامد این مشارکت را نیزبه چشم می بینند.

۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه

نقش و جایگاه جنبش دانشجویی


از دیرباز یکی از مباحث دامنه دار درمیان گروه های دانشجویی تبیین نقش وجایگاه این جنبش درجامعه بوده است. گرچه درطول تاریخ جنبش دانشجویی باورغالب دانشجویان بر آن بود که این جنبش می بایست نقش آوانگارد جنبش های اجتماعی را ایفا کند. آن روز که در 16 آذر سال 32 دانشجویان دانشگاه تهران دربرابر صفیر گلوله کودتاچیان سینه سپرکردند. براین رای بودند که جنبش دانشجویی به مثابه پیشقراول جنبش های اجتماعی می باید اقدام به شکستن تابوی دیکتاتوری نظامی حاکم کند.
زمانی که در نسیم زود گذر سال های 39 -42 نشو و نمایی درفضای سیاسی پیدا شد. درمیتینگ میدان جلالیه (پارک لاله کنونی) این دانشجویان بودند که پیشاپیش حرکت عمومی عزم قلعه احمد آباد کردند تا مصدق درحصر را آزاد کنند وبرای نخستین بارفریاد مرگ بردیکتاتور را سردادند. درآن روز نیز باوردانشجویان آن بود که بایست پیش آهنگ حرکت های اجتماعی باشند.
وقتی که انسداد سیاسی دهه 40 حرکت های قهرآمیز را برمردم تحمیل کرد. این گروه های دانشجویی بودند که پیشتاز این سازماندهی شدند.
با پیروزی انقلاب بهمن 57 دانشگاه کانون جدال آرا و اندیشه های سیاسی شد. و یکی ازدلایل آن نیزآن بود که دانشجویان براین باور مصربودند که رسالت پیشبرنده و صیانت ازحرکت های عمومی را عهده دارند.
دهه 60 که اکثرگروه های سیاسی ودانشجویی به شدت سرکوب شدند. تنها حرکت مجازازسوی حکومت انجمن های اسلامی بود. درآن حلقه تنگ تنفس سیاسی باز اگر مجالی می آمد صحبت از جلوداری دانشجویان درحرکت های عمومی بود.
خرداد 76 که حاکم شدن اصلاح طلبان را درپی داشت جنبش دانشجویی دراین روند سنگ تمام گذاشت. درمهمترین فراز تاریخ جنبش دانشجویی ایران یعنی 18 تیرماه 78 این دانشجویان بودند که برای برون رفت ازانسداد اصلاحات پرچم ساختارشکنی را افراشتند.
این پیشینه تاریخی موجب آن است تا امروز که حرکت عمومی اجتماعی با نام جنبش سبزبراه افتاد و به وضوح همه جنبش های اجتماعی موجود را تحت شعاع خود قرارداد بازنگاهی براین پرسش نماییم که جایگاه جنبش دانشجویی کجاست.
برای یافتن پاسخ مناسب به این پرسش می بایست انتظارات و طرز تلقی بازیگران عرصه سیاسی را ازکارویژه این جنبش دریابیم. آنچه که از صفحات تاریخ مان هویداست احزاب حاکم مدام درپی آنند تا جنبش دانشجویی را به عنوان گروه های اقماری منضم به ماشین سیاسی خود نمایند.
بطورمثال در نگاه محافظه کاران سنتی جنبش دانشجویی خلاصه شده درحد بازوی موتلفه اسلامی و پشتیبانی ازکاندیدای انتخاباتی بازار است. یا ازنظرنومحافظه کاران حاکم حرکت دانشجویی عبارت است از دیوارانسانی به دورفلان مرکزهسته ای یا درحد یک تیم مهاجم به فلان سفارت خانه درواکنش به اهانت آن دولت به باورهای دینی ویا رله کننده دشمن سازی های پوچ بین المللی وسربازجنگ نرم با دشمنان خیالی است.
درجناح مقابل اصلاح طلبان نیزاگر بحثی از جنبش دانشجویی می کنند مقصودشان کانون های است که درهردوره انتخاباتی تکلیف شان تنها سخن ازضرورت شرکت درانتخابات است و بس! واگرروزگاری مردم درچالش با تقلب در صندوق های رای و بلکه ساختارغیردمکراتیک واداربه حضوردر خیابان شدند این بار جنبش دانشجویی را برای آن می خواهند تا مردم را ازراه طی شده بازگردانند و درغیراینصورت خواهند گفت این جنبش حرف مفتی بیش نیست.
البته این نگاه ابزاری محصوربه جناح های حاکم نیست ودرخارج حاکمیت نیزنحله هایی ازاپوزیسیون چشمداشت های مشابه ازجنبش دانشجویی دارند اما چون دستی برآتش قدرت حاکمه ندارند نمی توانند جنبش را منقاد خود سازند.
کاوش در روند نیم قرن پویش جنبش دانشجویی مبین آن است که این جنبش در تاباندن چشم اندازهای نو درکورسوی بن بست های حرکت عمومی نقشی به سزا وموثر داشته اما هرگاه بخواهد به تنهایی رهبری همه جنبش ها را عهده دار شود ازتوان وظرفیت های آن خارج است.
براستی این مزیت جنبش دانشجویی درگرو کدام خصلت ها یا شاخصه های آن است.اگراین جنبش را از حق بیان مطالباتی فراتر ازافق نگاه رهبران جناح های سیاسی محروم نماییم. اگراین جنبش را اسیربازی ها، ملاحظات مصلحت اندیشی ها و معاملات سیاسیون معطوف به فتح قدرت نماییم. آیا به حفظ وجه ممتاز این جنبش و پویایی آن یاری رسانده ایم یا کارآمدی اصلی این جنبش را ازآن ستانده ایم. پیشاهنگی دراعلام نابسامانی ها وناهنجاری های اجتماعی و راهگشایی نظری درعرصه انسدادهای اجتماعی رسالت برجسته جنبش دانشجویی است. ازاین منظراست که می توان جایگاه مناسب وچگونگی تعامل مثبت آنرا با سایر جنبش های اجتماعی پی جست. به عنوان مثال امروز راهبرد رهبران نمادین جنبش عمومی کنونی بهره برداری مثبت از باورهای ریشه دارتوده ها است. آنان مترصدند تا با این رویکرد هم هزینه حرکت را کاهش داده وبه تبع آن بخش وسیعتری را درگیر جنبش سبزکنند وهم ازفروریختن ساخت قدرت ممانعت کنند تا جایگاه احزاب اصلاح طلب درآینده قدرت محفوظ باشد.
اما پرسش اینجاست که اگرجنبش دانشجویی خود را مقید به این چارچوب بسته نماید توانسته است نقش دوران ساز خود را ایفا و جایگاه شایسته اش دراین جنبش عمومی راحفظ سازد؟ اگرجنبش دانشجویی به بهانه ی رادیکالیسم وادارشود تا بجای راهگشایی نقش دنباله روی دیگرجنبش ها را عهده گیرد آیا جزضربه زدن به حرکت عمومی فرجامی دیگری برای آن قابل تصوراست. حکومت با دریافت اهمیت نقش وجایگاه جنبش دانشجویی درهمه حال ازسرکوب آن نخواهد کاست . حمله وحشیانه به خوابگاه دانشجویان در18 تیر78 درشرایطی که مطالبات ساختارشکن درفضای دانشگاه وجامعه نضج می یافت و تجدید این حمله درشب 25 خرداد برهه ای که مردم با راهپیمایی مسالمت آمیز خواست شان حمایت ازرای صندوق ها ی انتخاباتی بود نشانگرآن است که دانشجویان درهرشرایطی آماج اصلی حملات حکومت اند.آنچه که می بایست ازآن پرهیزکرد رویه های خشونت زا است نه طرح مطالبات پیش برنده جنبش.

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

تاكتيك مهار دو گانه


ازاواسط دهه هفتاد كه موج دمكراسي خواهي جنبش هاي اجتماعي ايران را درنورديد. شعارمبارزه مسالمت آميز مدام اززبان كنشگران سياسي ومدني درآوردگاه هاي مختلف مطرح مي شد.
جنبش سبز كه خود برآيند مطالبات جنبش هاي اجتماعي گوناگون وبيانگرخواست جمعيت قابل توجهي ازملت ايران است نيز با همين نگرش و شعارپا به ميدان نهاد و درعمرچند ماهه اش توانمندي چشمگيري درحفظ اين سمت گيري ازخود متجلي ساخت. شكست پروژه هاي مختلف حاكميت در خاموش كردن شعله هاي اين جنبش ازاطلاعيه هاي تند و تيزدستگاه ها ونهادهاي دولتي تا سخنراني ها و پيام هاي تهديد آميز مقامات ريز و درشت حكومتي برضد جنبش مردمي و ازخونريزي خياباني تا ظهور بازداشتگاه هاي فجيع به سبك كهريزك هيچكدام تا به امروز نتوانست راه را بر تداوم جنبش سبز سد سازد. به نظر مي رسد حاكميت پس ازوقفه اي كوتاه در اتخاذ تاكتيك هاي تازه سركوب ودرپي ناكامي طرح هاي آشتي جويانه چهره هاي حكومتي با بروزاعتراضات مردمي در روز 13 آبان موج جديدي ازخشونت را براي سركوب مردم دستوركارخود قرارداد. اين موج تازه مباحث و نگراني هايي را در ميان دمكراسي طلبان برانگيخت مبني براينكه مبادا تحت تاثير اين رخ دادها مسير جنبش به تدريج ازمبارزات مسالمت آميز خارج شود. اين تشويش دربيانيه ها ونوشته هاي متعدد آزادي خواهان خود را نشان داد.

آن سوي تر عده اي كه پيش ازاين شعارهاي راديكال جنبش را مورد نكوهش قرار مي دادند فضا را مناسب ديدند تا با پيش كشيدن حرف هاي كهنه شعارهاي نوين مردم را پايمال كنند.آنان گمان كردند مردمي كه به دليل ناكارآمدي از يك ساختار سياسي روي برگرداندند به مدد فضاي تشويش و ترديد وبازسازي شعارها ممكن است بارديگربه همان ساختارروبه اضمحلال اقبال نشان دهند. اما نكته اين ماجرا آن است كه مبارزه مسالمت آميزصرفاً يك عمل سياسي است. به بياني ديگر اين مهم ناظر بر روش عملكردي است و نافي نگاه راهبردي مبارزه به مقصد وهدف آن نيست.


مداقه درتاريخ حركت هاي موسوم به انقلاب آرام مويد آن است كه يك مميزه تعريف نوين از
انقلاب نسبت به تعاريف كلاسيك آن درهمين شاخصه نهفته است كه گرچه حركت سمت سوي ساختارشكنانه دارد (انقلاب است) اما عملكرد آن مبتني بر شيوه هاي مسالمت آميز(و نه قهرآميزو خشونت بار)مي باشد.
بنابراين تاكيد بر اينكه شيوه مسالمت آميز مبارزه مي بايست حفظ شود به مفهوم نفي شعارهاي ساختارشكن ازپيشاني حركت هاي عمومي ومتعاقب آن قهقرا رفتن به سمت اهداف رفرميستي نيست. آنچه كه بايد ازآن احترازنمود آن است كه مردم به واسطه ي كنش هاي خشونت بار حكومت به دام واكنش هاي خشونت زا نيفتند. هرگاه كه جنبش عمومي به سمت خشونت كورحركت كند مي بايست احساس خطركرد. چرا كه دركوران خشونت مطالبات منطقي هم قرباني مي شود.بعلاوه اينگونه رويكردها اگربه مقصود هم نايل شود دوامي نخواهد يافت ازآن رو كه دست كم تجربه ملت هاي ديگر در مناطق دور و نزديك به كشورمان ثابت كرد كه شكوفه هاي دمكراسي ازلوله هاي تفنگ نمي رويد.


به موازات اين مباحث نظري وگفت وشنودهاي اخير درجبهه آزادي خواهان، و درزماني كه جنبش دانشجويي – مردمي خود را براي حركت سراسري ديگري در16آذرروز دانشجو آماده مي كند. اقتدارگرايان نيزدريك حركت تتميمي به منظور خارج كردن جنبش از مسير اصلي خود دست به تحرك تازه اي زدند. اين تاكتيك با اعدام مظلومانه احسان فتاحيان ، ضرب و شتم زندانيان سياسي گوهردشت وفشار برزندانيان سياسي دراوين وتهديد به اعدام چند تن ديگر و ازجمله اعلام اين حكم براي پنج بازداشتي اعتراضات پس از انتخابات كليد خورد. آنها درصدد برآمدند پس از آنكه بخشي از جنبش ازترس راديكاليزه شدن به دامن چارچوب ساختارحاكم سوق يافت، بخشي را نيزبه گونه اي ديگر از بدنه حركت تجزيه نموده و با دميدن دركوره واكنش هاي خشونت آميزآنها را به دام افراط گرايي بكشانند.

براين اساس تشديد رفتارخشونت آميز حاكميت نسبت به مردمي كه با روش مسالمت آميز خواست هاي خود را دنبال مي كنند. تنها سمت وسوي آن ايجاد رعب و وحشت به منظور فرونشاندن اعتراض هاي عمومي نيست بلكه نگاه عمده آن است كه اين اعتراض ها را وادار به واكنش خشونت بار متفابل نمايد. آنان براين باورند كه خشونت جنبش موجب مي شود تا افكار عمومي جواز سركوب هاي خشن تررابراي حكومت صادر كند. ازاين رو لازم است جنبش عمومي ضمن پيگيري مطالبات برحق خود بررويه مسالمت آميز طرح اين مطالبات همچنان مصر باشد. اين مساله علاوه برتعميق يافتن دمكراسي درلايه هاي اجتماعي ، بسترسازي فرهنگي براي تحقق حاكميت دمكراتيك و دست يابي به نتايجي پايدار مي تواند در به بن بست كشيدن راهكار جديد سركوبگران هم موثرواقع گردد.

۱۳۸۸ آبان ۱۲, سه‌شنبه

جمهوري ايراني مظهر سكولاردمكراسي

از وقتي كه مردم به صورت خودجوش شعار جمهوري ايراني را سردادند. جناح حاكم و آناني كه هنوز ناكارآمدي هاي موجود را نه ساختاري بلكه شخصي يا گروهي مي پندارند. براين فصل مشترك اصرار ورزيدند كه اين شعار انحراف ازمسيرملت است. پرواضح است بحث وگفتگو با كساني كه چشمان خود را بطورعمد برواقعيت خواست مردم بسته اند فايده اي مترتب نيست. اما كساني كه دل درگرو جنبش مردم دارند شايسته است ديد جامع تري نسبت به سمت وسوي حركت هاي مردمي داشته باشند.

درنگاه نخست اگر از منظر تبارشناسي شعارجمهوري ايراني را مورد كنكاش قراردهيم . درپيشينه تاريخي ايران حكومتي به اين نام نخواهيم يافت. بركسي پوشيده نيست كه ديرپاترين سنت سياسي ايران تا پيش ازانقلاب بهمن 57 نظام سلطنت شاهي بود. بنابراين شعارجمهوري ايراني نمي تواند ناظربرمدل حكومتي باشد كه هدف ازطرح آن اشاره به الگوي حكومتي دربرهه اي ازتاريخ ايران باشد.
ازسوي ديگر درغالب تظاهرات مردمي كه طي قريب به 5 ماهه اخير بوقوع پيوست، هيچ نشان وشمايلي كه رنگ وبوي متصلب ايدئولوژيك ازنوع نژاد ايراني برآن حاكم باشد نيز به چشم نخورد. بنابراين اين شعار معطوف به يك تمايل ازنوع راسيسم نيزنمي‌باشد.

از ديگر سوي با توجه به موقعيت زماني طرح اين شعار كه ازحدود يك ماه پس از اعلام نتايج بحث برانگيز انتخابات 22خرداد به وقوع پيوست. ومقايسه آن با شعارهايي كه مردم در روزهاي نخست اعتراض مطرح مي نمودند: «موسوي راي مرا پس بگير!» بطور مشخص شاهد عبور مطالبات مردم از سطح درون ساختار به خواسته هاي ساختار شكن خواهيم بود. اما پرسش آن است كه آيا اين يك جهش نامعقول وعصبي بود يا بهره مند ازيك روال منطقي؟ اين تغيير سطح درشرايطي رخ داد كه حكومت نه تنها به راي ملت توجه نكرد بلكه سعي نمود با محدود جلوه دادن و سركوب اعتراضات، حضور ميليوني مردم درخيابان ها را نيزناديده بگيرد. در واقع درشرايطي كه توده ها تلاش كردند تا ازظرفيت هاي موجود ساختار سياسي براي حاكم كردن اراده خود سود جويند اما نه تنها با بي خاصيت شدن مكانيزم اعمال نظرات خود درسرنوشت سياسي كشورمواجه شدند. بلكه با اعمال خشونت رسوايي برانگيزي چون پرونده كهريزك كارگزاران ساختار حاكم را مصمم به مقابله با اراده خود يافتند. ازاينرو ناكارآمدي نهادها و ابزارهاي قانوني موجود ازجمله بن بست قانون اساسي و ساختارسياسي به شكل منطقي نشانگرآن است كه تكرار مطالبات درچارچوب گذشته اعتبارخود را ازدست داده و بنابراين تغيير سطح و صورتبندي جديدي از مطالبات مردم را طلب مي كند. پس شعار جمهوري ايراني با چشم انداز روشن عبور از جمهوري اسلامي نه شعاري بي راه يا فاقد مبناي منطقي بلكه داراي سيري معقول و قابل درك جنبش سبزمردم ايران است.

بهره گيري از تجربيات تاريخي و دستاوردهاي مبارزاتي گذشته عاملي به سزا در پيشبرد جنبش هاي مردمي است. گسست تاريخي نسبت به ماحصل زحمات وازخودگذشتگي هاي نسل هايي كه صفحاتي ازتاريخ اين سرزمين را رقم زدند موجبي براي درجا زدن وعقب ماندگي ازمسير تكامل اجتماعي - سياسي جامعه خواهد شد. شعارجمهوري ايراني با لحاظ دوگزاره ي ملزوم خود يعني استقلال وآزادي به درستي سياق ياد شده را حفظ نموده و به واقع با نگاهي به حركت انقلاب بهمن 57 درصدد تصحيح گام هاي اشتباه آن است.
يكي از نكات مورد مناقشه بين كنشگران دمكراسي خواه ايران براي الگوهاي بديل ساختاركنوني بحث سكولاريزم وميزان مقبوليت عمومي آن است. عده اي اين نگاه را ترويج مي كنند كه اگرچه بخش قابل توجهي ازنخبگان وفعالان سياسي سكولاردمكراسي را علاج مشكلات دامنگير اين كشور مي شمارند و برخي ازآنان نيز اين راي را نيز صائب مي شمارند اما اين امر با واقعيات موجود جامعه وفرهنگ عامه تناسبي نداشته و به اين دليل نمي تواند به يك شعارعمومي وپيشبرنده ي جنبش تبديل شود. اما شعار جمهوري ايراني كه بروشني تاكيدي بردمكراسي مبتني بر سكولاريسم مي باشد نه ازسوي احزاب وگروهها ونخبگان سياسي بلكه ازقضا ازبطن راهپيمايي هاي مردمي مطرح شد. پس اين خود گواه آن است كه جنبش سبز هم آمادگي اين شعاررا دارد وهم اين خواست عمومي را برزبان رانده است.

شعارهايي كه درراهپيمايي روزايران (قدس سابق) سرداده شد ازجمله نه غزه، نه لبنان جانم فداي ايران وشعاري كه ازآن پس مطرح شد راه حل اين بحران رفراندوم اين نظام متمم همان شعارجمهوري ايراني است. پيام آشكار اين شعارها آن است كه مردم ساخت موجود سياسي را به رغم ميل بانيانش و رفتاركج دارومريزشماري ازمنتقدانش برنمي تابند وگريزگاه اين ناكارآمدي سياسي را آن جمهوري مي دانند كه عاري از رنگ وبوي ديني وايدئولوژيك بوده بلكه تنها منافع ملي ايران را سرلوحه اهداف خود داشته باشد. يعني همان جمهوري ايراني.

۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

سناريوي جديد حاكميت اززبان عسگراولادي

اگربازار، نظاميان و روحانيان را اجزاي هيات حاكمه كنوني بدانيم.گردش قدرت درعناصرحكومتي طي سه دهه اخيررا مي توان با درنظر گرفتن تناسب نفوذ اين اجزا درحاكميت تبيين نمود.دهه نخست درتب وتاب ناشي ازكاريزماي رهبري انقلاب نقش روحانيان درساختار قدرت غالب بود. اما با فروكش كردن آتش جنگ، درگذشت خميني واجراي سياست هاي اقتصادي رفسنجاني اين بازار بود كه جايگاه فرادستي رادرهرم قدرت اشغال كرد.اين دوره نيز البته چندان نپاييد. بن بست حكومت درعرصه اجتماعي، فرهنگي، سياسي كه برآمده از شرايط نوين اقتصادي بود راه را برظهورنظاميان همواركرد.اما درست درشرايطي كه مي رفت نظاميان حكومت را يكسره قبضه كنند. انتخابات 22خرداد معادلات را درهم ريخت. جدال قدرت درون حاكميت ازپيش ازانتخابات آشكاربود.آنجا كه تشكل هاي عمده روحانيان درحمايت ازكانديداي نظاميان به سياست واحدي دست نيافتند و بازارضمن اطلاع ازنظر رهبرحمايت كم سو ومشروط ازاحمدي نژاد را به منظورعدم حذف كامل خود برگزيد.

پس ازانتخابات تضادهاي روحانيون نسبت به دولت نمود بيشتري يافت. بازاربه سياست كج دارومريز خود ادامه داد.آخرين نمود اين سياست درقضيه راي اعتماد به كابينه دولت مشهود بود.
درآن سوي كمشكش هاي درون حكومت جنبش مردمي دامنه اعتراضات خود را از نتايج اعلام شده انتخابات تا سياست هاي داخلي و خارجي و بلكه نوع حكومت گسترش داد. درچنين شرايطي گفتگوي اخيرعسگراولادي ازچهره هاي شاخص بازاربا خبرنگاران ازحيث‌ آنكه مشخص شود دربطن حاكميت چه مي‌گذرد ويا چه سناريويي براي مقابله با مردم تدارك شده واجد اهميت است. دراين گفتگو چند نكته مشهود بود. نخست اينكه كليت حاكميت با چه ديدگاهي وارد انتخابات شد. وچرا با ژست هايي به سبك شيوه رقابت در انتخابات رياست جمهوري آمريكا درصدد برآمد تا ازرژيم چهره اي متفاوت از انتخابات دوره هاي قبل ترسيم كند.

عسگراولادي خواست حكومت را به استنباطات حزب خود تقليل داده وگفت:« وقتی که انتخابات شروع شد در جبهه پيروان خط امام و رهبری از آهنگ ولايت چند استنباط داشتيم.
يک استنباط‌مان اين بود که مقام معظم رهبری می‌خواهند اين انتخابات پرشرکت‌کننده‌ترين افراد را داشته باشد.
استنباط دوم ما اين بود که ايشان می‌خواهند رييس‌جمهور دوره‌ دهم بالاترين رای را داشته باشد.
همچنين استنباط سوم ما اين بود که خواسته‌ ايشان اين است که بعد از انتخابات يک انسجام ملی پديد بيايد و چهارمين استنباط ما نيز اين بود که مقام معظم رهبری می‌خواهند دولت دهم از دولت نهم مقتدرتر باشد»

روشن است دراظهارات فوق جايي براي خواست مردم وجود ندارد.واگرقراراست مردم نقشي داشته باشند آن نقش نيز مي بايد درسناريويي معين شود كه حكومت تدوين مي كند. نكته جالب ومضحك قضيه آنجاست كه حكومتگران وقتي مي خواهند بگويند انتخابات آزاد و رقابتي دارند تلاش مي كنند به سبك انتخابات آمريكا مناظره تلويزيوني برگزار كنند اما آنجا كه مردم به حكومت اعتراض مي كنند متهم مي شوند كه ازهمان آمريكا خط گرفته اند. به اين گفته هاي عسگراولادي توجه شود :«هر کدام از اين چهار نفر در مناظره‌های انتخاباتی‌شان در صداوسيما مطالبی را ورق می‌زدند عمدتا اين مطالب خاطرات مردم ما بود يعنی اين چهار نفر با مردم همراه بودند و رقابت سالمی هم در حال شکل‌گيری بود؛ شيطنت شيطان بزرگ همان کاری را کرد که هم‌اکنون در افغانستان انجام می‌دهد»

ازآنجا كه طي ماه هاي اخيرحكومت با بكاربستن همه نوع سركوب موفق به توقف جنبش اعتراضي مردم نشد. به نظرمي رسد سناريوي جديد شكاف بين هاشمي، كروبي وموسوي، منزوي كردن چهرهاي تاثيرگذار ودرموقعيت مناسب بازداشت برخي ازآنان باشد. درهمين راستا عسگراولادي ضمن تعريف ازهاشمي و كروبي حساب موسوي را جدا كرده وسپس سعي مي كند حساب موسوي ازاطرافيان وحاميانش رانيزجداكند.اوضمن تمجيد ازكروبي اززبان مهدوي كني ازقول رفسنجاني نقل مي كند كه اين دولت را مشروع مي داند. و درمورد موسوي مي گويد:«اطرافيان آقای موسوی و برخی که بعدا مشخص شد در ستاد ايشان بودند، آقای موسوی را تحريک کردند تا در مقابل اين بحث که کسی که درون نظام باشد و تنفيذ و تحليف رييس‌جمهور نيز صورت بگيرد نبايد برايش در بحث تقلب شکی باقی بماند، ايستادگی کند.»


عسگراولادي همچنين با خط و نشان كشيدن براي مردم معترض توضيح مي دهد آن بحثي كه درخصوص وحدت و انسجام ملي درابتداي گفتگو اعلام كرده بود ربطي به مردم ندارد و مقصود وحدت بين اجزاي هيات حاكمه و آتش بس دادن به جدال نظاميان،بازاريان وروحانيون درقدرت است.عسگراولادي مي گويد:«

انسجام ملی با آن وحدتی که طی آن آشتی‌کنان راه بيندازيم و به کسانی که بعد از انتخابات باعث بروز آسيب‌هايی شده‌اند، بگوييم که با شما آشتی می‌کنيم، فرق دارد»

عسگراولادي درادامه سياست منزوي سازي رهبران جنبش سبزو براي خالي كردن حلقه اطراف موسوي به صراحت چهره هاي شاخص اصلاح طلبان را برانداز خواند. آنجا كه گفت :«من وقتی آقای نبوی قبل از انتخابات سخنرانی براندازانه‌ای را ايراد کردند برای ايشان پيغام دادم که اين راهی که تو می‌روی راه مناسبی نيست اما او چنين راهی را طی کرد. ما با مهندس بازرگان هم همکار بوديم و با خيلی از افرادی که بعدا به عنوان منافق اسم‌شان برده شد نيز همکاری داشتيم ولی وقتی که اين افراد در مقابل نظام و امت قرار گرفتند، ديگر نمی‌توانيم به مسير برگردانيم‌شان.»

عسگراولادي تهديدهاي خود براي خاموش كردن صداهاي اعتراضات مردمي را با زبان ديگري نيزدرآميخت واعلام كرد اگر مردم دست ازسرحكومت بردارند حكومت نيز سركوب را پايان مي دهد.وقتي كه خطاب به افراد متهم شده گفت: «من دوستانه عرض می‌کنم اگر شما بگذاريد زندگی و حيات اجتماعی مردم آرام بگيرد، يقينا نظام نخواهد گذاشت که به شما جفايی شود، اما اگر هر روز به بهانه ملاقات با شخصيت‌ها برگ‌های تازه‌ای را منتشر کنيد، گذشته تکرار می‌شود.»

گرچه مصاحبه فوق مي تواند انعكاسي از ماحصل راه حل و توافق اجزاي هيات حاكمه براي غلبه بربحران چند ماهه اخيرحكومت باشد اما درهمان جا نيزنزاع درون قدرت و دغدغه ونگراني بازاروروحانيت ازيكه تازي نظاميان پنهان نمي ماند آنجا كه عسگراولادي سهم بازار را با سپربلا كردن روحانيت دربرابر نظاميان دنبال كرده ومي گويد:«اصولگرايان و اصلاح‌طلبان هر کدام دغدغه خاص خود را دارند. در اين بين يک تشکيلات هزارساله روحانی در کشور وجود دارد که بايد در محاسبات خود آن را مهم بدانيم.»
وی همچنين در مورد مباحث متعددی که درباره وزير شدن زنان مطرح شده است، گفت: «مقام معظم رهبری پيش از اين به مجلس پيغام دادند که معرفی کردن زن به عنوان وزير خلاف شرع نيست. در اين زمينه آقای احمدی‌نژاد نيز بايد مشکل‌شان را با مراجع تقليد حل کنند».

اما به نظر مي رسد ميرحسين موسوي كه بيست سال قبل نيز چالشي دربرابر بازاريان را ازسرگذرانده اين بارنيزدربرابرمانورهاي چند پهلوي آنان دستشان را خوانده است چنانكه گزارشگر كلمه درخبري از ديدارميرحسين موسوي با خانواده محسن امين زاده ازوي نقل كرد: « مردم اغتشاش گر نیستند. خواسته هایی دارند. طبیعی است اگر به این خواسته ها تن داده نشود این وضعیت همچنان ادامه خواهد داشت.»
آيا هدف مرحله اي هيات حاكمه بازداشت موسوي است. و آيا درصورت وقوع چنين امري اعتراضات مردم فروكش خواهد كرد.شايد اين بارنيز اين حضور مردم دراعتراض عمومي 13 آبان باشد كه سناريوي جديد هيات حاكمه را برهم زند.

-------------------------

اظهارات عسگراولادي به نقل ازخبرنامه گويانيوز

۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

تاملی بر تعامل جنبش دانشجویی وجنبش عام

وقتی 15 سال پیش از بطن جنبش دانشجویی نشریه ای متولد شد تا دغدغه های سیاسی – اجتماعی بخشی از دانشجویان را درقالب یک هفته نامه به تصویر کشد و پیام رسان نابسامانی های موجود وعلاج یابی ها ازقلم شماری از فعالین دانشجویی به نقد ونظر آحاد ملت تا عمق شهرها و روستاهای کشورگردد. درواقع گامی هرچند بدیع ونوپا برداشته شد تا آرزوی دیرین پیوند بین جنبش دانشجویی و توده های ملت را عملیاتی سازد. این روی آوری البته دستاوردی دوسویه هم داشت. به همان درجه که بر میزان اثرگذاری جنبش دانشجویی برتحولات اجتماعی می افزود انتظارات جامعه ازجنبش دانشجویی را نیز بالا می برد. تا جاییکه دررخ داد 2 خرداد 76 بخش قابل توجهی از اقشارجامعه واکنشی معطوف به حرکت دانشجویان داشته و دو سال بعد در18 تیر78 سطح انتظارات بازهم ارتقا بیشتری یافت وتوقع عمومی آن بود تا جنبش دانشجویی یک تنه بارهمه جنبش های دیگراجتماعی رابردوش کشد. این درحالی بود که جنبش دانشجویی نه ازچنان ظرفیتی برخوردار بود و نه چنین باوری در کنشگران این جنبش وجود داشت. بلکه درآن برهه یک سطح تحلیل درمیان تشکل های دانشجویی آن بود که اکنون زمان آن است تا برای پیوند بین جنبش دانشجویی ودیگر جنبش های اجتماعی یک گام دیگری برداشته شود. البته به دلیل ناهمگونی نگرش ها و برداشت ها این اقدام درآن مرحله به ثمر نرسید.

رخ دادهای چند ماهه اخیرنشان داد که مردم ایران با پشت سر نهادن یک دهه پرفرازو نشیب درمسیر استقرارحاکمیت دمکراتیک و دستیابی به حقوق شهروندی پا به دوران تازه ای نهادند. مرحله ای که با رشد یافتگی بیشتر سیاسی – اجتماعی توده مردم و پختگی بیش ازپیش تشکل های سیاسی توام است.نمود رشد سیاسی مردم را می توان درشیوه تظاهرات خیابانی وموقعیت سنجی بجای آنان که بارها حاکمیت را دروضعیت آچمزقرارداده شاهد بود. از25 ، 27 و 30 خرداد گرفته تا 18 تیر، 8 مرداد و27 شهریور جملگی مبین فراست و فرادستی ملت درمصاف سیاسی با هیات حاکمه کنونی است. تشکل های سیاسی نیز به رغم دارا بودن اهداف و استراتژی معین خود که درجای خود نیزبه ابرازآن پرداختند اما درهمان حال درحفظ یک پارچگی جنبش واصلی نکردن فرعیات بلوغ سیاسی قابل تحسینی را به نمایش نهادند.
دراین زمان جنبش دانشجویی نیز ازمسیر تند باد تغییر بیرون نبوده است. پاره ای ازعوامل این تغییرات رامی توان ماحصل آزموده های دیروزو تغییرات نسلی امروز برشمرد.اما این همه ی مولفه ها نیست.

جنبش دانشجویی درسه دهه اخیر از چند گذرگاه عبورکرد. نخست حاکمیت تکصدایی برفضای دانشگاه را شکست. سپس با کنارنهادن پوسته دانشگاه سعی کرد تا صداهای متفاوت را به گوش جامعه برساند. آنگاه به نظررسید عزم خود را برای رهبری جنبش های اجتماعی جزم کرده است. سپس خوانش های خفته یا کم سوی سیاسی را درمنظرعمومی بیداروفروزان کرد. اما به نظر می رسد از18 تیرامسال جنبش دانشجویی درشرف عبورازگذرگاه تازه ای است. درشرایطی که بیش ازهرزمانی موقعیت برای پیشتازی جنبش دانشجویی فراهم بود این جنبش فراترازحرکت عمومی ظهورنیافت. در18 تیرامسال دانشجویان ومردم دوشادوش هم درخیابان ها حضوریافتند. بدون آنکه درشکل گیری یا ظهوراعتراضات دانشجویان نقشی فراترازجنبش عمومی عهده دارگردند.

درآغازسال تحصیلی هم درکوران تهدید و تنبیه های حکومت وقتی تظاهرات دانشجویی دردانشگاه ها شکل گرفت، یکی ازنکات مورد توجه نوع شعارهایی بود که دانشجویان سردادند. با توجه به سوابق این جنبش به نظرمی رسد اکنون سمت وسوی اجتماعی شعارها درسطح مطالبات عامه متوقف شده است. گرچه شاید هنوز زود باشد تا ارزیابی کاملی ازاین وقایع مطرح شود. اما نکات پیش گفته موجد این ذهنیت است که آیا این پدیده به معنای آن است که شتاب جنبش عمومی درسطحی است که جنبش های صنفی را تحت شعاع خود قرارداده است. آیا مقایسه سطح مطالبات دانشجویی درروزهای پیش ازانتخابات وآنچه که مردم در22 خرداد به نمایش گذاردند (که البته حاکمیت سعی کرد آنرا مصادره به مطلوب نماید) با واکنش جنبش دانشجویی پس ازانتخابات مرتبط است؟

گرچه جنبش دانشجویی بلکه هیچ جنبش اجتماعی نمی تواند بی سر باشد و آنچه که آفت این جنبش است حضورقیم مابانه احزاب وجریان ها ی سیاسی ونه جهت گیری یا نفس حضورموثرتشکل های دانشجویی است. اما به نظر می رسد جدی ترین تهدید این جنبش آن است که به جای نقش آوانگارد خود درصدد تقلیل مطالبات درسطح جنبش عام باشد. جنبش دانشجویی واحزاب دریک جایگاه قرارندارند. توقع جامعه نیزنباید چنین باشد.این می تواند دستاورد تجربیات گذشته باشد. اما اگردرجامعه ای جنبش ها ونهادهایی نباشند که دامنه مطالبات اجتماعی را رو به پیش نگاه دارند خطر درجا زدن و بدتر ازآن واپسگرایی آفتی است که می تواند هرجنبشی را ازپویایی به ایستایی وارتجاع تقلیل دهد. درچشم اندازروشن آینده ایران به درستی سکولاردمکراسی درمان جراحات عمیقی است که استبداد دینی بر روح و کالبد این جامعه برجای نهاده است . اگرقرارباشد جنبش وحرکتی آوانگارد این نیازباشد هیچ جایی شایسته ترازدانشگاه وجنبش دانشجویی نیست. اگربرایند سه دهه آزموده های جنبش دانشجویی آن باشد که درتعامل با حرکت های عام تنها به نقش رله کردن همان سطح مطالبات بسنده کند درواقع ان تهدیدی را به جان خریده که می تواندرودخانه را به مرداب تبدیل کند.

۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

بحران كارامدي و پسا اصلاحات

درشرايطي كه 80 روز ازعمرخيزش خودجوش مردمي به منظور دفاع از حقوق پايمال شده ي شهروندي و سمت گيري به سوي حاكميت دمكراتيك سپري مي شود. هرروز ابعاد وزواياي تازه اي ازاين جنبش درمعرض نقد و نظر قرارمي گيرد. درزمره ي اين شاخصه ها و شايد يكي از خصايص محوري وقابل بحث اين حركت را مي توان حضور مردم درصحنه خيابان ها برشمرد. اين مولفه همچنين متضمن دو مفهوم است. نخست تغيير پارادايم اصلاحات كه متاثر از بحران تقلب انتخاباتي و ناتواني رويكرد رفرم درپاسخگويي به نياز زمان يعني راهكار عملي دستيابي به حاكميت دمكراتيك است .سپس ظهور فاكتورنوين كه همانا خود باوري مردم براي ايفاي نقش درعرصه سياسي به جاي به انتظار نشستن بازيگران معدود درفضاي بالادستي حاكميت مي باشد. اين روي آوري مردمي خود سبب ساز بروز پارادايم نوين يعني تحول بنيادي است.
اين مهم آنگاه انسجام نظري وعملي بيشتر خواهد يافت كه دركنارگزينه ي خيابان شعارجمهوري ايراني را نيز به عنوان هدف ايجابي رويكرد جديد دريابيم.

درآن سوي معادله رفتار حكومت و بي تحملي آن دربرابر تظاهرات آرام مردم كه با شليك گلوله درخيابان و شكنجه و جنايات شنيع درزندان ها رخ نمود موجب برملا شدن پاشنه آشيل اقتدارگرايان درعرصه سياسي گرديد. واكنش غيرقانوني ، غيرانساني ومغايربا آموزه هاي همان ديني كه قراربودعين سياست شان باشد دربرابر طرح مطالبات مردمي اين پيام را به همراه داشت كه ازنظر حاكميت طرح اعتراضات مردمي درخيابان به عنوان خط قرمزي است كه براي رويارويي با آن ازهيچ ابزارو شيوه ممنوع قانوني و مذموم ومطرود انساني وديني فروگذارنخواهد كرد. اما همين رخ داد نه به معناي اقتدار بلكه بطور روشن ودقيق نقطه آسيب و ضعف حكومتگران را نمايان ساخت.
درواقع ازهمان زمان كه جنبش دانشجويي 18 تير 78 تاكتيك خيابان را براي پيوند زدن حركت دانشجويي با جنبش مردمي برگزيد به عيان قابل تشخيص بود كه آلترناتيو راهبردي براي شكستن انسداد سياسي و رويكرد پارلمانتاريسم ابتر به صحنه سياسي كشور پا نهاده است.


امروزه اعتراضات خياباني در دنياي آزاد امرعادي ومعمول درگفتمان اجتماعي وسياسي به شمارمي رود. مردم درآن كشورها درمناسبت هاي گوناگون ازخواست هاي صنفي گرفته تا اعتراض به سياست هاي خارجي وداخلي امكان تظاهرات درخيابان براي بيان مطالبات خود را دارند. درهيچ موردي حتا به هنگام بروز پديده ي نابهنجار و آنرمال ونداليسم نيزشنيده نشد كه حكومت هاي دمكراتيك دربرخورد با تظاهرات مردم خود دست به كشتارصدها تن، بازداشت هاي وسيع وشكنجه وتجاوزدرزندان و سرانجام محاكمه فعالان سياسي تحت عنوان انقلاب نرم ومخملي بنمايند. اما حكومتي كه حيات تبليغي اش برمحور نفي دمكراسي هاي موجود دنياست و ارائه مدل متناقضي به نام دمكراسي ديني را دردستوركار خود دارد. چنان ازحضور مردم درخيابان ها درهراس است كه درهفته هاي اخير حتا دربرگزاري مسابقه فوتبال در استاديوم آزادي كه امكان تجمع دهها هزارنفروجود دارد برخورد محتاطانه داشته است.

با اين همه به نظرمي رسد رويكرد پسا اصلاحات گرچه درابتداي كار اما آغاز شده است و برخلاف آنچه كه حاكمان مدعي اند بحران را ازسرگذرانده اند. رفتارهاي آنها حكايتي ازوضعيت عادي نمي نمايد. هنوزشمارقابل توجه ازفعالان سياسي و مدني درزندان بسر مي برند. هنوزمحاكمات واعترافات نمايشي با وجود آنكه اصلي ترين هدف آن (وابسته نشان دادن حركت مردم به بيگانگان ) كه با گفته هاي اخيررهبرحكومت ازحيزانتفاع ساقط شد ادامه دارد. هنوز روال هاي عادي جامعه نظير بازگشايي دانشگاه ها ومدارس درآغازماه مهر درهاله ي ابهام قراردارد. هرروز نغمه تازه اي سازمي شود تا دانشگاه ها و دست كم دانشگاه تهران كه هنوزاززخم جنايت در كوي بغض آگين است يك ترم تعطيل شود.
تعطيل كردن دانشگاه پديده نامباركي بود كه درسال 59 با دستاويز قرار دادن پالايش علوم انساني ازمفاهيم انديشه هاي غربي به وقوع پيوست. عجيب آنكه پس از قريب سي سال تلاش ناكام براي هضم اين پايگاه آگاهي وآزادي و همزمان با شايعات گوناگون طرح تعطيلي دانشگاه ها بارديگر بحث اشكال درعلوم انساني نيزمطرح مي شود.آيا اين همه نشان از وضع عادي حاكميت است يا اينكه بحران ادامه دارد.

۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

يك بحران ديگردر حاكميت

باگذشت بيش از 60 روز از انتخاباتي كه قراراست به افتخار آن تمبرياد بود چاپ شود، هنوزبحث صحت يا تقلب درانتخابات كشدارترين چالش آن به شمارمي رود.اما آيا اين همه ي ماجراست. اندك تامل درگفته هاي هريك ازبازيگران اين عرصه دو نكته را آشكار مي سازد .نخست آنكه بحث تقلب درانتخابات تنها نقطه ي شروع تعارضات است. ديگر آنكه به رغم هويت يابي شكاف اصلي « يك تن سالار/مردم سالار» به روشني تكثر گفتماني درهردوسوي جبهه قابل تشخيص والبته روبه ازدياد است .. . با اين تفاوت كه درجبهه مردم سالاري با وجود چند گونگي مشرب ها تلاش بر آن است تا جنبش ازسرگرم شدن به آن امتناع ورزد. ضمن آنكه اين موضوع مانع ازآن نيست تا اجزاي اين رنگين كمان دمكراتيك هويت مستقل خود را مشخص كنند.
اما درسوي ديگر شكاف درحالي كه چالش نظاميان / روحانيان از مدت ها قبل يكي ازمباحث مورد توجه نيروهاي سياسي بود. اما پنجره اي تازه ازوقتي گشوده شد كه سخنان اخير اسفنديار رحيم مشايي درنشريه پنجره به مديريت زاكاني مسوول پيشين بسيج دانشجويي انعكاس يافت . مشايي دراين جلسه كه گويا ابتدا دريك نشست محدود دانشجويي مطرح شده بود، چنين گفت:
معتقدم برای آمدن حضرت حجت، لازم نیست در کره زمین همه مسلمان باشند. ما به این نتیجه رسیده‌ایم که برای آماده‌کردن جهان برای ظهور حضرت، نمی‌توانیم از ادبیات دینی استفاده کنیم. چون همزبانی ایجاد نمی‌کند. باید سراغ ادبیات مشترک انسانی برویم و به این دلیل باید از ادبیاتی همه فهم مانند عدالت، ظلم‌ستیزی، مهرورزی و یگانه‌پرستی استفاده کنیم. (هفته نامه پنجره 18 مرداد 88)

صرف نظر از صورت بندي طرح موضوع آنچه كه دربطن اين گفتار قابل تامل است نفي كاربرد «ادبيات ديني» در راهبرد سياسي است. پرواضح است كه معناي ديگر اين حرف گوينده آن خواهد شد كه براي پيشبرد مقاصد سياسي در جهان مي بايست الزامات ايدئولوژيك را كنار نهاده و ازظرفيت هايي مدد جست كه عرف جهاني قابليت پذيرش دارد. به بياني ساده ترتفكيك نهاد دين ازنهاد دولت يا همان سياست عرفي گري.
اگر اين ابرازنظرمشايي را نقطه آغازي برآشكارشدن شكاف جديد درنيروهاي سهيم درهيات حاكمه قلمداد كنيم. آنگاه شايد رمزگشايي ازاين معما آسان باشد كه چرا احمدي نژاد به رغم مكتوب مصرانه ي نزديك ترين متحد سياسي خود تا زمان آشكار شدن موضوع ازكنارنهادن مشايي ازپست معاون اول رياست جمهوري خود داري مي كرد.شايد ديگر طرح بحث دوستي با مردم اسراييل يا عدم ترك يك مجلس رقص بانوان درتركيه مهمترين وجه اختلاف روحانيون با حلقه نشسته براركان قدرت نباشد.اي بسا اين ديدگاه يكي ازدلايل آن است كه شاخص ترين تشكل روحانيون به رغم اطلاع ازنظررهبردرانتخابات ازاحمدي نژاد حمايت نكرد. بااين منظر افشاگري پاليزدارقابل درك است(كه گفته شد با مدد يك نماينده مجلس كه اكنون نيزبه عنوان وزير پيشنهادي كابينه مطرح است )چهره هاي سرشناس روحاني ازجناح هاي مختلف سياسي را به عنوان مظاهر فساد درحكومت مورد هدف قرارداد. با درنظر گرفتن اين چارچوب شايد كنارنهادن آخرين روحاني كابينه درروزهاي پاياني عمردولت نهم وراي دلايل مطرح شده انگيزه هاي بيشتري را دربرداشته باشد. اي بسا بتوان با اين ديد سخن عسگراولادي ليدر تشكل سياسي بازاريان(بازاربه عنوان مهمترين مرجع سنتي مالي روحانيت) را دوباره معنا كرد كه هشدارداد : وزاري امورخارجه ، اطلاعات، کشور، ارشاد و دفاع نبايد در اختيار اطرافيان رئيس جمهور قرار بگيرد. (روزنامه اعتماد 24 مرداد 88)
آيا اين را بايد يكي ازخواص ذاتي حكومت و قدرت سياسي شمرد كه مدام دردوسوي مخالف ميل به افزايش دامنه قدرت و محدود كردن دامنه ي دارندگانش درگردش است . يا بروز اين گونه اختلافات سياسي در نظامي كه اساسا برمبناي ايدئولوژي آنهم ديني بنا شده را مي بايست مصداقي ازتئوري هگل و ماركس درزايش سه گانه تحولات اجتماعي (تز، آنتي تزو سنتز) محسوب كرد.
هرچه هست به نظر مي رسد درشرايطي كه حاكميت هنوزدربحران تقلب انتخاباتي وتبعات سركوب بي رحمانه ملت دست وپا مي زند وازسويي جنبش آزاديخواهي مردم نيزروز به روز ابعاد وگستره ي بيشتري مي يابد. شكاف هاي تازه درهيات حاكمه حكايت از وقوع ابعاد جديدي ازبحران سياسي درآينده دارد.